نتایج جستجو برای عبارت :

داستان شعری حسنی ما یه برّه داشت

 برّه موم و خواص درمانى آن 
برّه موم یک مادۀ رزینى (صمغى) چسبناک است که زنبور عسل آن را از روى گیاهان خاصى جمع‌آورى مى‌کند و از آن معمولاً براى به‌هم چسباندن اجزاى داخلى کندو استفاده مى‌کند.
نام برّه موم (ProPolis) از (pro) (یونانى) به معنى «در جلوى» و (Polis) (یونانى) به معنى «شهر» است.
به طور ساده برّه موم ماده‌اى است که زنبورهاى عسل از آن براى مستحکم کردن و درزگیرى شهر خودشان استفاده مى‌کنند. زنبورها همچنین دیواره‌هاى داخلى حجرات 6 ضلعى مومى را
حسنی ما یه بره داشتبره شو خیلی دوس میداشتبره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولیدس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلوخودش سفید ، سمش سیا ، سر و کاکلش رنگ حنابچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای دههمگی باهاش دوس بودنصبح که میشد از خونه در می اومدندور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدنبه گردنش النگ دولنگ ، گل و گیله های رنگارنگحسنی ما سینه اش جلو سرش بالا قدم میزد تو کوچه ها نگاه میکرد به بچه هایه روز بهارباباش اومد تو بیشه زارداد
 
رباعی «گرگ و برّه» از داوود خانی خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات
گرگ آمد و تند، برّه را پاک درید
فوّاره‌ی خون بره بر خاک چکید
می‌خواست که دشت تا کمی سرخ شوَد
برف آمد و رویِ گرگ را کرد سفید!
بازسرایی مصراع سوم؛ 24 دی‌ماه 1398 خورشیدی
اینو شنیدین هر انسانی یه داستانی برای زندگیش داره؟؟؟
من زیاد شنیدم!!!
ولی دوست دارم ازشون بپرسم... 
واقعا!!!
داستان داریم تا داستان
بعضی داستان ها ارزش شنیدن نداره 
بعضی ها هم اصلا ارزش گفتن هم نداره
ولی خوش بحال اونی که یه داستان جذاب برای خودش داره
از اون داستان ها که فیلم ها رو از اون می سازن
مثله خیلی از شهدای انقلاب اسلامی 
از این داستان ها هم آرزوست
ترس گوید باز با ما رام باشبرّه‌ای در درّه‌ی آرام باش
عشق گوید سر کش و پرواز کنپخته‌ی دنیا و ما را خام باش
نوبت تعظیم بر بت‌ها گذشتنور حق بر قلّه‌ی اهرام باش
منقضی شد نامهای باستاننام نو در سینه‌ی بی‌نام باش
عقل گوید شرط طامات عظام زین مقامات عوامی عام باش
تو برو غوّاص شطّ سرخ شوسالک آن ماه ناهنگام باش
چیست راز عشق؟ گفتم، گفت هیچعاشق هستی نیک‌انجام باش
حضرت حق بار داد و یار دادحلمیا شاکر از این پیغام باش
بدونید که این داستان در دو بخش منتشر میشه چون مطالب زیاد هست و خب هم حوصله ی کاربر سر میره هم حجم داستان زیاد میشه پس اگه قسمت اول منتشر شد منتظر قسمت دوم هم باشید.ما تو این داستان سعی کردیم همه جوانب رو در نظر بگیریم.البته این داستان از زبان اول شخصه که تو پبش داستان میشه به این پی برد...
رفسنجانی سال‌ها از تریبون نماز جمعه و تلویزیون دور نگه داشته می‌شد. برایش پیام‌های دو پهلو صادر می‌شد و حتّی جمله‌ٔ مرسوم نماز تدفین از او دریغ شد. او دیشب «برادر عزیز و رفیق عزیز» خوانده شد. تا این‌جا، «مرحوم» رفسنجانی -لابد در قیاس با روحانی و لاریجانی- تنها رویش «فتنهٔ ۹۸» است.
من که هنوز حاضرم برای سایت رهبر حاشیه‌نگاری کنم، نکاتی به ذهنم می‌رسد: 
یک:‌ اوّلاً انتظار می‌رفت جلسه دیشب با فقرا، مستضعفین، درماندگان، یا دستِ کم تحت پو
سلام خسته نباشید.نظرتون چیه به یه دنیا ی جدید سفر کنیم.این بار ترس و هیجان را با هم تجربه خواهید کرد.من تغییراتی در داستانم ارائه دادم:از جمله فونت داستان و دیگر چیز ها.در مورد این داستان باید بهتون بگم که ششمین داستانم است که دارم تکمیلش می کنم و این یه موضوع آشنا  داره اما داستان اصلا تکراری نیست.شاید دوره سلطنت انسان ها در کره خاکی تموم شده اما باید دید با این آدم خوارا چطوری دست و پنجه نرم می کنند...اما بریم پیش داستانو بخونیم:
شکه شده ام.س
این دومین داستان من است که به زودی منتشر می کنم.نام این داستان جنگ جهانی سوم است که بین چین و آمریکا اتفاق می افتد.در حقیقت من طبق پیش بینی هایی که از این جنگ شده سعی کردم داستان مهیج یک ژنرال چینی را به تصویر بکشم.حالا بریم یه پیش داستان از این داستان رو داشته باشیم:
چشمم به کاغذی خورد که در جیب یکی از سرباز های سوخته بود.روش نوشته بود اگه من مردم به همسر و دخترم بگین که خیلی دوستشان داشتم...
اسمش را خواندم:تاکاشی ایزاما...
با خودم گفتم اگر همسر و
خلاصه داستان رو خیلی کوتاه میگم به خاطر اینکه درحال نوشته شدن هست موضوع زندگی روزمره اعضا هست که با تلخی شیرینی و هیجان همراه هست . امید وارم که خوشتون بیاد . داستان در روز های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه گذاشته میشود. اوه راستی شخصیت اول داستان چانیول هست به همرت اعضای گروه.
خلاصه داستان رو خیلی کوتاه میگم به خاطر اینکه درحال نوشته شدن هست موضوع زندگی روزمره اعضا هست که با تلخی شیرینی و هیجان همراه هست . امید وارم که خوشتون بیاد . داستان در روز های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه گذاشته میشود. اوه راستی شخصیت اول داستان چانیول هست به همرت اعضای گروه.
سلام به تمامی خوانندگان.
اخیرا بهم پیام داده شده که اگه میشه شخصیت های داستانتو بیشتر معرفی کن. میخواستم در جواب اون پیام بگم که بعد از تمام شدن کتاب اول(که الان فصل یازدهمه  و بیست فصل داره)،میرم سراغ یه داستان دیگه که به همین داستان مربوطه و به معرفی شخصیت های داستان میپردازه.
مرسی که این مطلب رو خوندین
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است. 
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد ... 
لینک دانلود PDF داستان در ادامه ....
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
با توجه به مسائل و ظرفیت‌هایی که در ایدۂ شما موجود است، حال باید برای نحوۂ روایت داستان خود به استراتژی‌ای کلی برسید. این استراتژی کلی داستانی که در یک خط بیان می‌شود قاعدۂ طراحی داستان شما است. این قاعده به شما کمک می‌کند فرضیه۱ٔ خود را در ساختاری بسیار قوی بگسترانید.
نکتهٔ کلیدی: قاعدۂ طراحی همان چیزی است که داستان را یکپارچه می‌سازد. این قاعده منطق درونی داستان و چیزی است که بخش‌های داستان را به طرز سازمان‌یافته‌ای در کنار هم حفظ می
روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
 
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نم
ما اینجا مجموعه داستان های توپخانه رو منتشر می کنیم و این اولین داستان من هست که داستان هارو به صورت پاورپوینت در اختیارتون میزارم.این داستان که اسمش هست انتقام رو تا چند روز آینده براتون میزارم...
اما بریم یه پیش داستان ازش داشته باشیم:
شما نخواهید مرد...
از روی تخت بلند می شوید.فضا مرموزه...تا جایی که چشم کار می کند هی چنشانه ای از حیات دیده نمی شود.فقط سرباز مرده...
شما حتی نمی دانید کجا هستید.اما سعی می کنید با بی سیم با مرکز ارتباط برقرار کنید
بازم هفت سالم بود ! نه دقیقا ولی نزدیک به هفت سالگیم، آره بچه بودم ! یادم نیست من از سید (پسرخالم که اون موقع تقریبا بیست و پنج، سی سالش بود) درخواست کردم تا برام داستان بگه یا سید خودش برام داستان گفت، ولی هرچی بود واقعا حوصلم سر رفته بود و به این داستان نیاز داشتم !
ادامه مطلب
داستان از جایی شروع شد که هزاران داستان آموختم اما عبرت نگرفتم! دانشگاه
دیدن دختری که نگاه معصوم و البته شادی داشت و خواستم به او نزدیک تر شوم نمیدانم چرا؟دختری با استخوان های درشت و کمی زیبا
نمیدانم چرا دوستش داشتم، خداوند جزوه ها را از دانشجویان نگیرد که این جزوه نویسی و قرض دادن آن نبود شاید نرخ ازدواج بسیار کمتر از تصور بود
اولین جزوه را با وساطت یکی از دوستان از او گرفتم
خاطره یاهومسنجر خودش داستانی است به بلندای عرض کهکشهان! اولین پیا
shirazart.blog.ir 
**" داستان کوتاه " که شاخه ای از ادبیات داستانی منثور است ، به طور تقریب دارای سابقه ای یکصد و پنجاه ساله در جهان است .داستان کوتاه معمولا از هزار و پانصد تا پانزده هزار کلمه را شامل می شود ." ارنست همینگوی " و " جیمز جویس" با آثار خود معیارهای تازه ای را برای داستان کوتاه خلق کرده اند .
** از میان داستانهای کوتاه فارسی ، نمونه های زیر شایان ذکرند: یکی بود یکی نبود ، اثر : جمال زاده _ زن زیادی ، سه تار و پنج داستان ، اثر : جلال آل احمد_ شهری چون
 
دل اگر بسپری به حضرت یار
حق شود یاور تو در هر کار
چون رَوی زیر چتر یاوریش
نشود کارگر بدِ دیّار
شب تاریک می‌شود چون روز
بخت خوابیده می‌شود بیدار
همه ی تلخیت شود شیرین
لاغرت ناگهان شود پروار
میش های تو می‌دهند برّه
سینه ی گاو می شود پربار
زن و فرزند سرخوش و شاداب
رمه هایت هزار تا به هزار
دوستانت به تو وفادارند
دشمنان تو می‌شوند ناکار
پر ثمر مرتع و چراگاهت
خیر می بارد از در ‌و دیوار
درِ بسته شود برویت باز
راحتی می‌شود تمام فشار
سرو سامان بگی
داستان‌ها فقط تعدادی کلمه نیستند. آن‌ها مخلوطی از صداها، حرکات انگشتان و مکث‌ها هستند. باید در چشم‌های‌شان نگاه کنی، تا بفهمی وقتی از خودکشی حرف می‌زنند، از چه می‌گویند. داستان توحید بخشی‌هایی داشت که با توجه به چهارچوب‌های گروه و حساسیت‌های حاکم بر کشور حذف می‌شد؛ توحید آتئیست بود - چه پارادوکس بامزه‌ای است که آدم نام‌ش توحید باشد و خودش بی‌خدا - و یک‌بار هم خواسته بود خودکشی کند...

ادامه مطلب
داستان‌ها فقط تعدادی کلمه نیستند. آن‌ها مخلوطی از صداها، حرکات انگشتان و مکث‌ها هستند. باید در چشم‌های‌شان نگاه کنی، تا بفهمی وقتی از خودکشی حرف می‌زنند، از چه می‌گویند. داستان توحید بخشی‌هایی داشت که با توجه به چهارچوب‌های گروه و حساسیت‌های حاکم بر کشور حذف می‌شد؛ توحید آتئیست بود - چه پارادوکس بامزه‌ای است که آدم نام‌ش توحید باشد و خودش بی‌خدا - و یک‌بار هم خواسته بود خودکشی کند...

ادامه مطلب
این داستان یک قهرمان نیست
داستان یک انسان عادی هم نیست
داستان کسی است که در بیشتر کارهای زندگی شکست میخورد، فرصت و توان بلند شدن پیدا نمیکند و مانند همه ی ما غرق میشود
ولی او ضد قهرمان هم نیست
یک انسان خوب با تصمیمات و اقبالی بد
درست مثل بعضی از کسانی که هر روزه در کنارمان زندگی میکنند.
ادامه مطلب
کتابی که می خوندم بالاخره تموم شد.فقط می تونم بگم عالی بود.تمام ابهاماتی که در طول کتاب برام پیش اومده بود در پایان کتاب از بین رفت.نویسنده ی این کتاب واقعا قدرت تخیل عالی داره.در طول کتاب جزئیات بااهمیتی وجود داشت که اهمیتشون آخر کتاب مشخص می شه.بیچاره شخصیت اصلی دوم کتاب.دلم براش سوخت.اولش معلوم نبود که چه آدم فوق العاده ایه.شخصیت فوق العاده ای داشت. :) این کتاب ارزش وقت گذاشتن رو داشت. :) کاش دو کتاب دیگه ی این نویسنده رو هم پیدا کنم.یعنی پیدا
در باغ یک دیوانه خانه، جوانی رنگ پریده, جذاب و شگفت انگیز را دیدم.
بر نیمکتی کنار او نشستم و گفتم : «چرا این جایی؟» مرد با تعجب به من نگاه کرد و گفت :«چه سوال عجیبی، اما جوابت را می دهم. پدرم می خواست مثل او باشم؛ عمویم هم می خواست من مثل خودش باشم. مادرم می خواست من تصویری از شوهر دریانوردش باشم و از او پیروی کنم. برادرم فکر می کند باید مثل او ورزشکاری ماهر باشم.» «استاد فلسفه و استاد موسیقی و استاد منطق هم می خواستند مثل آنها باشم، مصمم بودند که
دانلود داستان عاشق کم رو
    این داستان, داستانی عاشقانه که توسط بنده نوشته شده است.این رمان ,ماجرای عاشق شدن پسری نوجوان به نام حسین است. او کم رو و خجالتی است و می خواهد به عشقش برسد و...
برای دانلود داستان به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
قسمت نشد بریم مشهد زیارت، ولی امروز و در چهلمین روز اومدیم قم پابوسی آستان مقدس حضرت معصومه.
این دو روز اول کار آنقدر داستان داشت که میشه ازش یه وبلاگ ساخت و اسمش رو گذاشت روزنوشت های یک مهندس.
خیلی خسته ام. دلم میخاد بخوابم، یک خواب عمیق...
قسمت نشد بریم مشهد زیارت، ولی امروز و در چهلمین روز اومدیم قم پابوسی آستان مقدس حضرت معصومه.
این دو روز اول کار آنقدر داستان داشت که میشه ازش یه وبلاگ ساخت و اسمش رو گذاشت روزنوشت های یک مهندس.
خیلی خسته ام. دلم میخاد بخوابم، یک خواب عمیق...
بسم الله الرحمن الرحیم
داستان های عجیبی از میزان مهربانی و رأفت شما شنیده ام
از داستان تهمت هایی که به شما زدند و خیانت هاوجسارت هایی که کردند ولی شما مظلومانه تر از پدرمان علی ع  مواد غذایی به صورت شبانه و مخفیانه برایشان آن هم کسانی که بنی هاشم بودند( ودرد اینجاست)میفرستادید ... حالا بماند چرا!
از داستان نهایت غریبی تان ولی غریب نوازی بدون وصفتان
از داستان آن حرزی که مانع ورود گناهکار به حرمتان شود و رأفت شما نگذاشت
از داستان آن شاعری که فق
سلام خدمت همه مخاطبین
داستان برای بار چهارم رفت روی بازنویسی ، این بار بار آخره و دیگه باز نویسی نمیشه تا یک نسخه اش در اختیار دوستان به صورت مجازی و رایگان قرار بگیره تا بازخورد های شما رو دریافت کنه
داستان توی اولین نوشتن خیلی غیرواقعی بود ولی الآن بهتر شده و واقعی تر و عینی تر شده
داستانی که در این وبلاگ با شما به اشتراک خواهم گذاشت. داستان سرگذشت یک معلم سپاه دانشی در اواخر حکومت پهلوی هست.
داستان به پایان نرسیده و به مرور کامل می شود.
پس شاید به بعد از انقلاب هم کشیده شود.
داستان به زبان فارسی روایت شده ولی گفتگوی میان اشخاص، گیلکی است. 
در شیوه نوشتار گفتگوها به گیلکی به اصول نگارش بر مبنای حروف عربی که در فارسی نیز رعایت می شود پایبند مانده ام.
اگر پرسشی درباره شیوه نگارش در این داستان دارید با کمال میل پاسخگو هستم.
یکی از سنتهای خانه ما ، بیان یک داستان طولانی دارای عواملی شبیه زندگی واقعی است
این داستان گویی راهکاری است  برای آموزش و فرهنگسازی غیر مستقیم به فرزندان. لذا در خانواده ما داستان آقای علوی سابقه طولانی دارد
همسر آقای علوی بانو خانم است و سه فرزند دارد به نام های زهره و زهرا و علی
مثلا اگر فرزند خانه از تاریکی می‌ترسد شب در داستان آقای علوی زهره به یک کمکان تاریک میرود و میترسد بعد چراغ  روشن میشود و معلوم میشود هیچ چیز ترسناکی وجود نداشت .
خب خب خب. می خوام یه داستانی رو که با دو تا از دوستای خوبم نوشتم رو بزارم.ولی برای اینکه ببینم اگه بزارم کسی می خوانتش؛باید به این پست نظر بدین و بگید که داستان رو بزارم یانه؟
راستی برید ادامه مطلب تا داستان رو معرفی کنم.
ادامه مطلب
*باهوشی بچه های نسل جدید*
_موضوع داستان: علمی فلسفی_

*داستان اول*
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد زیرا با وجود اینکه پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.  
ادامه مطلب
سلام.خسته نباشید.بازم با یه داستان جدید اومدم.اسم این داستانم کویره.غرب وحشی...شاید داستانای این مدلی زیاد دیده یا خونده باشید اما مطمئنم این داستانم ارزش خوندن داره!پس پیشنهاد می کنم پس از منتشر شدنش حتما برید و بخونید.بریم پیش داستان:
او به من گفت که ماموریتی برایم دارد که اگر بتوانم خوب انجامش دهم پول خوبی هم برایم خواهد داشت.من هم که این روز ها پول تمام کرده بودم و حسابی به پول نیاز داشتم و سرم هم برای ماجرا درد می کرد قبول کردم...اما نمی دا
                
داستان راجع به یک پسربچه کوچولوئه که با یک صورت عجیب و متفاوت به دنیا میاد. حالا این پسربچه ای که با تعلیم مادرش بزرگ شده، قراره برای اولین بار بره مدرسه...
کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که انگار از فیلم دیدن زده شدم! این دو سه هفته اخیر تقریبا به غیر از یکی دو تا از هیچ فیلمی اونجوری که باید، خوشم نیومده بود تا اینکه امروز این فیلم رو دیدم و به نظرم فوق العاده بود. داستانش خوب بود. روند مطلوبی داشت. بازیگرا معرکه بودند؛ به هیچ
سریال زیر همکف یکی از سریال های جدید است که قرار است به جای سریال به رنگ خاک پخش شود. در این قسمت بیوگرافی بازیگران سریال زیر همکف، عکس های سریال و اطلاعاتی در مورد این سریال را می خوانید.
بازیگران سریال همکف و داستان سریال
سریل زیر همکف از جمعه 22 آذر ماه از شبکه اول سیما پخش خواهد شد و جایگزین  سریال به رنگ خاک می شود.
داستان سریال
در خلاصه داستان سریال زیر همکف آماده است: زندگی قانون‌های زیادی داره، ولی به نظر من مهمترینش اینه که راحت، نه بگ
بر اساس یک داستان کوتاه از نویسنده یونانی آنتونیوس Toumanidis، و با الهام از پری دریایی کلاسی توسط کارلو Collodi، این فیلم در حال نوآوری داستان پینوکیو است.
داستان پینوکیو از قرون وسطی و سالهاس که ارائه شده است. در همین حال، در داستان جدید ، در نیویورک، کارل بوچلر کارآگاه با یک قاتل سریال با نام Geppetto روبرو خواهد شد که قربانیان خود را به پیکرهای انسانی تبدیل می کند. کارل، با کمک یک استاد مطالعات ایتالیایی، کشف می کند که داستان پری واقعی است و با خون ن
سلام به بینندگان عزیز 
اگر مایل هستید می تونید داستان های کوتاه، شعر، متن و حتی داستان های بلند خودتون رو برای ما ارسال کنید تا در وبلاگ قرار داده بشه
ارسال متن ها از طریق :ghassam.m84@gmail.com
ارسال متن ها مانند نمونه زیر و به ترتیب باشد:
نام و نام خوانوادگی
نوع متن (شعر، داستان...) 
عنوان 
متن
مطالب ارسالی پس از تایید در وبلاگ قرار می گیرد.
حتما شرکت کنید
«اسفار کاتبان» اثر ابوتراب خسروی.
ابوتراب خسروی در این کتاب سه داستان متفاوت رو به طور موازی پیش می‌بره. داستان سعیدِ مسلمان که پروژه‌ی درسی مشترکی با اقلیمای یهودی داره؛ داستان شدرک یهود و زلفا جیمز که سال ها بعد به دنبال نیمه‌ی گمشده‌ی جسد شدرک میگرده؛ داستان احمد بشیری و شیخ یحیی کندری و شاه منصور که آخرین پادشاه سلسله‌ی خودش بوده.
توی این کتاب، نویسنده با مهارت فوق‌العاده‌ای سه داستان با سه سبک متفاوت رو به نگارش دراورده. داستانی ب
سلام....ما قراره توی داستان هامون یه چیزی داشته باشیم به نام catblog world (دنیای کت بلاگ)
حالا یعنی چی؟
یعنی اینکه ما یه سری نکات داریم که مخصوص داستان های خودمونه
مثلا یه کوامی خلق میکنیم تا تو داستانامون استفاده کنیم
شما هم اگه اجازه بگیرید میتونید داستان هاتون رو وارد کت بلاگ ورلد کنید
در تاریخ 4 آبان 98 - نام داستان کوتاه : شیدایی یک بمب
1. داستانم برنده گواهی رسمی جشنواره شد
2. داستانم به عنوان داستان شایسته تقدیر در کتاب مجموعه داستان "مشق عشق" چاپ شد
 
برشی از داستان:
به نظرم گاهی وقت‌ها رفاقت یعنی رفیقت رو بکشی، قبل از اون که غم نامردی روزگار اون رو بکشه!- بازپرس: پس شما قاتل زنجیره‌ای هستی؟ زنجیره‌ای تر از همسایه‌تون.- من؟! نه! حقیقت اینه که من قاتل نیستم ولی کشتن آدم‌ها رو دوست دارم! تا حالا 33 نفر رو کشتم. با طناب، چاقو، اس
هندوانه فروش
_موضوع داستان: اخلاقی_
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفتو گفت هندوانه‌ای برای رضای خــدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم ...️هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیرداد....فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد!مقدار پولی‌که ‌به همراه‌ داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه‌ پولم به من هندوانه ای بده...هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن ڪرد و به مرد فقیر داد...فقیر هر دو هندوانه‌ر
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. ابلیس به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی. ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این حماقت، ادعای خدایی می‌کنی
سنتهای خانه ما
بیان یک داستان طولانی دارای عواملی شبیه زندگی واقعی
راهکاری است  برای آموزش و فرهنگسازی غیر مستقیم به فرزندان
لذا در خانواده ما داستان آقای علوی سابقه طولانی دارد
همسر آقای علوی بانو خانم است و سه فرزند دارد به نام های زهره و زهرا و علی
من زیاد اهل داستان دنباله دار نیستم. بیشتر طرفدار داستان کوتاه هستم. در مورد داستان های دنباله دار صاحب نظر نیستم ولی نظر و برداشت شخصی خودم رو میگم؛ داستان شما سبک روایت گونه داره و از باب روان بودن بد نیست هر چند یک مقداری باید روی توصیفات ظاهری یا تیپیک شخصیت ها و فضای وقوع داستان بیشتر کار بشه ولی در کل به نظر من باید یک مقدار از جزییات غیر لازم و غیر ضروری داستان تون کم کنید و به جاش توی هر قسمت از داستان یک جوری خواننده تون رو مجذوب و کن
داستان ذره ناشناخته، داستانی کوتاه و علمی تخیلی تألیف شده در کانون نشر علم رازا است. 
مقدمه داستان:
جملاتی رو که دارم میخونم باورم نمیشه دست نوشته های فردی است که تحقیقاتش سفر به مریخ را ممکن کرد ... 
لینک دانلود PDF داستان در ادامه ....
دانلودعنوان: داستان علمی تخیلی ذره ناشناخته حجم: 212 کیلوبایت
دیشب به داستان کوتاهی از جان اسکالزی نویسنده‌ی معروف جنگ پیرمرد برخوردم، که خوندم و به نظرم جالب اومد.
تا نیمه‌های دیشب ترجمه‌ش کردم و تا نیمه‌های امروز ویرایش. تقدیم.
 
پ.ن) و البته با این خبر که مشغول کار روی داستان کوتاه دیگه‌ای هم هستم.
 
داستان کوتاه وقتی ماست حکومت را به دست گرفت
خب گفتم همش که قرار نیست براتون داستان های ترسناک طولانی طولانی بزارم که وسطشم حوصلتون سربره!!
این بار اومدم با داستان دو جمله ای بترسونمتون:)
داستانی رو که در زیر قراره بخونین اثر فردریک بروان است که در سال 1948 نوشت ...
اخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!
خب زیادی ..شعره ولی هرزگاهی تنوع هم تو پست هامون خوبه بنظرم :)
امروز دوشنبه دوم دی ماه ...
از یکی مجلات داستانی بهم پیشنهاد شد براشون داستان بفرستم. یکی از داستان هام رو ویرایش کردم و فرستادم. امیدوارم پذیرش کنند و چاپ بشه... خیلی هیجان زده ام... دو سه ساعت هم داشتم روی داستانم کار می کردم. یعنی واقعا دارم تلاش می کنم و راه پیدا می کنم برای چاپ داستانها.‌..خیلی هم ازم انرژی میبره... باید چند تا داستان دیگه هم بنویسم. 
برای دیدن لبخند تو همه ی تلاشم رو می کنم...
بالاخره بعد از نزدیک هشت ماه چشم انتظاری، امروز خبر گرفتن مجوز چاپ کتابم صادر شد. مجموعه ای از بیست داستان کوتاه که خیلی رویشان کار کرده ام. شاید اغراق نباشد بگویم روی یک داستان سه صفحه ای صد هزار تومان هزینه کرده ام. از هزینه نقد و وقتی که روی هرکدام گذاشته ام و کلاس هایی که بابت آموزش داستان گذرانده ام و ...
ادامه مطلب
کتاب صوتی زن زیادی جلال آل احمد
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب صوتی زن زیادی - جلال آل احمد - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › داستان و رمان ایرانیکتاب صوتی زن زیادی نوشته جلال آل احمد، دربردانده‌ی 9 داستان کوتاه در مورد زنان و دردهای ... زن زیادی یکی از مهم‌ترین آثار جلال آل احمد است که دیدگاه او را درباره خرافات و ...
داستان زن زیادی اثر جلال آل احمد - نوارwww.navaar.ir › audiobook › داستان-
کتاب صوتی زن زیادی اثر جلال آل احمد    
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود کتاب صوتی زن زیادی - جلال آل احمد - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › داستان و رمان ایرانیکتاب صوتی زن زیادی نوشته جلال آل احمد، دربردانده‌ی 9 داستان کوتاه در مورد زنان و دردهای ... زن زیادی یکی از مهم‌ترین آثار جلال آل احمد است که دیدگاه او را درباره خرافات و ...
داستان زن زیادی اثر جلال آل احمد - نوارwww.navaar.ir › audioboo
یکی از کتاب های که این ماه تمام کردم ناطور دشت بود ناطور در معنای نگهبان هست و معنای اسم کتاب می شود نگهبان دشت ولی بروقتی این کتاب 300 صفحه ای را می خوانید اصلا در هیچ جای کتاب حرفی از نگهبان و دشت نیست و اینکه چرا اسمش اینجوریه برای منم سواله اخه اصلا خیلی نزدیک به مفهومم نیس واقعا چرا /....نمیدانم....
داستان درباره پسر نوجوانی است به اسم هولدون کالفید و کل داستان در 2-3 روز اتفاق افتاده و هولدون به عنوان راوی داستان هست و داستان را تعریف می کند.
ام
نیمه داستان، صفحه ۶۴.
همان تار مویی که لابلای داستان خواندن برایت، غنیمت گرفتم و لای کتاب گذاشته بودم دلم را لرزاند و آیا اینکه دلم را لرزاند، تعبیر درستی است وقتی جای ادامه دادن داستان حالا دراز کشیده‌ام توی تراس و نشسته‌ام به خیال؟
می‌گن نویسنده‌ها عاشق اینن که توی کتاب‌هاشون یکی از شخصیت‌ها رو بُکُشَن تا داستان‌شون جذاب بشه، تا تعلیق رو قاتی داستان کنن. اما من مطمئنم #حامد_اسماعیلیون که نویسنده‌ی بزرگی هم هست و داستان‌هاش و کتاب‌هاش جذابه و قشنگ و دلنشین، با سقوط هواپیما و مرگ دختر و همسرش، لعنتی‌ترین تعلیقِ داستانی قاتی زندگیش شده، تعلیقی که اصلا قشنگ نیست، نه قشنگه نه داستان رو جذاب می‌‌کنه نه به دل می‌شینه. تسلیت، همین.
 
سانحه ی سقوط هواپیمای ایران-اوکرا
داستان سیاه چاله
قسمت چهارم
اگر پیگیر داستان سیاه‌چاله‌ها از ابتدا باشید، حتما به یاد می‌آورید که شروع نوشتن آن با یک عصر بهاری دلپذیر همراه بود، که حس و حال خاطره‌انگیزی را ایجاد می‌کرد. باید اعتراف کنم که نوشتن همة این داستان در آن عصرگاهِ خاص اتفاق نیفتاده و هر زمان که حسِّ خوبِ نوشتن با من همراهی کرده است برای آن نوشته‌ام.
ادامه مطلب
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از دیجی تو  : جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «همه قصه‌ها و داستان‌ها قبلا گفته شده‌اند». این جمله تا حدی درست است. انسان‌ها به خاطرِ عواطف و احساساتِ مشترکشان تا به حال داستان‌های زیادی درباره حرص، حسد، انتقام، تنفر،
ادامه مطلب
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان «از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.

مجموعه داستان «از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های «قول و قرار»، «صبر ایوب»، «ناخن ها و آوازها»
مجموعه داستان حسن محمودی داستان محکوم به اعدام تبرئه شده ای است که بارها تا پای چوبه دار رفت و سر آخر بخت با او یار بود که زنده بماند اما همچنان نگران چهارده سالگی دختران دیگر است. سومین مجموعه داستان حسن محمودی با عنوان «از چهارده سالگی می ترسم» که داستان های آن را در فاصله سال های 81 به این سو نوشته شده است از سوی نشر چشمه منتشر شد.

مجموعه داستان «از چهارده سالگی می ترسم» شامل داستان های با نام های «قول و قرار»، «صبر ایوب»، «ناخن ها و آوازها»
سال گذشته شوهر کارل در یک حادثه‌ی رانندگی کشته شد. جیم که ۵۷ سال داشت داشت در فاصله‌ی میان منزل تا محل کارش در حال رانندگی و راننده‌ی دیگر یک جوان مست بود. در این حادثه، جیم در دم جان باخت و جوان مست ظرف کمتر از دو ساعت از بیمارستان مرخص شد.
ادامه مطلب
بردار از مقابل چشمم نقاب را بیرون کش از جوانب قلبم حجاب را   امشب برای یوسُف تُرکت دعا بکن تا بی خیال تو به سر آریم خواب را   آن جرعه ها که جرئت لذّت نمی دهند پژمرده اند رونق باغ شباب را   مهمان بکن مرا تو به یک کاسه شیر داغ این بادۀ من است، چه خواهم شراب را؟   تا می پرد جرقّۀ یادتو از سرم می سوزد عصر سیطرۀ التهاب را   بر آتش ترم بفشان آب سوخته یعنی نشان حرارت لعل مذاب را   طی شد هزاره های مه آلود و عاقبت اینجا رسیده ام که بگیرم جواب را   گر قلّه بود
سلام این داستان اولین داستانی که نوشتم
اسمش فقیر امانتداره
این داستان رو به عنوان پروژه پایانی دوره آموزش نویسندگی ( داستان نویسی) استاد سرشار فرستادم
عیب زیاد داره اما قشنگه
زاویه دیدش تلفیقیه و سعی کردم مثل آنک؛آن یتیم نظر کرده باشه اما ما کجا و استاد سرشار کجا تازه اونم در اولین کارم
ولی خدایش بد نیست یعنی خودم که می گم قشنگه
شماهم وقت کردید بخونین...
به صورت سریالی و 9 تیکه ای ارسال می شه که از 4 آذر 98 هر دوشب یکبار
برای خوندنش بر روی نوشته 
ابن کثیر گوید امام صادق ع در باره ایه شریفه 40 سوره 27 کسی که دانشی بکتاب داشت کسی که دانشی بکتاب داشت اصف بن برخیا بقول مشهور  گفت من ان تخت را نزد تو اورم  پیش از انکه چشمت را بهم زنی انگاه انگشتانش را باز کرد وبر سینه اش گذاشت و سپس فرمود بخدا که همه علم کتاب نزد ماست ولی اصف اندکی از انرا میدانست واز برکت همان مقدار بود که توانست تخت بلقیس را در چشم بخم زدنی سلیمان حاضر کند و خدایتعالی ابن داستان را در سوره  نمل بیان مبکند 
بازم سلام.اینم یکی دیگه از داستان نوشته هام.همین اول بگم که این داستان نوشته پر از جزئیاته.حتی اسمی که برای این داستان نوشته انتخاب کردم خطر لو رفتن ادامه ی داستان رو داره.ولی گفتم این طوری بامزه تره.خب دیگه.لطفا برید ادامه ی مطلب. :)

ادامه مطلب
Fishtales 2018 1080p,Fishtales 3 2018 BluRay,انیمیشن Fishtales 3 دوبله فارسی,انیمیشن داستان ماهی Fishtales 3 2018 با دوبله فارسی,داستان ماهی 3,دانلود انیمیشن Fishtales 3 2018,دانلود رایگان انیمیشن,دانلود زیرنویس فارسی Fishtales 3 2018,دانلود کارتون داستان ماهی,دانلود مستقیم Fishtales 3 2018,دوبله فارسی,سایت دانلود فیلم,سایت دوستی ها,فیش تیلز,قسمت سوم انیمیشن داستان ماهی,
ادامه مطلب
مه همه جا را فرا گرفته بود
آسمان به تاریکی شب گشته بود
کشتی تکان های سهمگینی میخورد 
ملوانان هر یک به سمتی می دوید
هر چند لحظه صدای فریاد ملوانی از گوشه ای می آمد
هرمز همه چیز را زیر نظر داشت
ترس را در چشمان ملوانان می دید
عده ای از ملوانان در اطراف هرمز جمع شدند
تعدادی از ترس 
و
تعدادی از سر وظیفه
مه به گونه ای بود که سه متر آن طرف تر دیده نمی شد
سایه هایی در میان مه
با صدایی آرام
سریع
می گذشتند
هربار که سایه ای می گذشت
صدای فریاد ملوانی می آمد
و
برای ایجاد انگیزه در کلاس اول خود میتوانید از داستانهای کوتاه استفاده کنید،
کلاس اولی ها علاقه بسیاری به شنیدن داستان دارند.
ایجاد علاقه به کلاس و مدرسه یکی از فنون یاد دهی -یادگیری برای بهبود کیفیت آموزش است.
برای مطالعه داستان کلیک کنید.
کتاب ملت عشق
نویسنده: الیف شافاک
مترجم: انسیه رضایی
ناشر : نسیم قلم
رقعی شومیز
416 صفحه
این کتاب دو داستان را شامل می‌شود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب
گنجانده شده است. دورمان که موازی هم جلو می‌رود. و به گونه‌ای به همدیگر
ارتباط دارند. یکی از این داستان‌ها در سال ۲۰۰۸ در امریکا و دیگری در قرن
هفتم در قونیه اتفاق می‌افتد. ملت عشق داستان زندگی زنی در غرب را روایت
می‌کند که با عرفان شرق آشنا می‌شود.داستان اول کتاب مربوط به اللا
روبینش
همیشه کفش های بنفش اش را به پا می کرد، روبان‌ اش که طرح گل داشت را می پیچاند دور سرش و لباس گل گلی‌ اش را می پوشید. جلوِ پنجره می ایستاد و ساعت ها به درختی که در حیاط خانه ی همسایه روبرویی بود زل می زد. برگ های درخت را می شمرد، روز به روز کمتر می شدند و مریضی اش شدیدتر می شد..آخرین برگ اگر می افتاد زندگی اش تمام بود. این حرف را مادر رزیتا به او گفته بود و علیرضا را مُجاب کرده بود بعد از سه سال قلم مو به دست بگیرد و روی درخت خانه شان برگ نقاشی کند. علی
به نام خالق قلم
مقدمه
 
این داستان جنبه ی سرگرمی دارد و هیچ کدام از رویداد ها و نام های موجود در داستان
حقیقی نمیباشد. داستان سقوط در مورد پسری شونزده ساله به نام دنیل است که در
کودکی اش پدرش را از دست داده؛ رژیمی که اکنون بر کشور آمریکا حکم فرما است،رژیم
هایِنت است. ولی مردم زیادی از آن ناراضی هستند؛و نکته ی جالب این است که دنیل
پدرش را در همین اعتراضات از دست داده است. اما دنیل تصمیم میگیرد که راه پدرش را
ادامه دهد اما........
امیدوارم از داستان
داشتم داستانی از جان چیور می خواندم. اسم داستان «مداوا» است. داستان مردی که زن و بچه‌هایش ترکش می‌کنند. او قرار است طلاق بگیرد و تنها زندگی کند. بعد از سیزده سال زندگی مشترک. خیلی تلاش می‌کند. روز کاری اش را پر مشغله می کند، شب تا دیروقت خودش را مشغول سینما و رستوران و همصحبتی با غریبه‌ها می کند. اما وقتی که می رود توی تخت خالی خوابش نمی برد. کتاب می خواند بازهم خوابش نمی برد. اوضاع طوری پیش می رود که نسبت به هشدار یک زن حساس می شود که در زن در گ
"گتسبی به چراغ سبز ایمان داشت، به آینده لذتناکی که سال به سال از جلو ما عقب تر می رود. اگر این بار از چنگ ما گریخت چه باک، فردا تند تر خواهیم دوید و دستهایمان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام یک بامداد خوش...
و بدینسان در قایق نشسته پارو برخلاف جریان بر آب می کوبیم،و بی امان به طرف گذشته رانده می شویم."
داستان کوتاهی درباره یک جنایتکار ثروتمند سی و چند ساله ست که خونه بزرگی تو لانگ آیلند داره و مهمونی های بزرگ برگزار می کنه. لیست آدمهای دعوت شده نشو
یکی از بهترین
کتاب های تخصصی که خوانده بودم. چراکه آدم را زنده نگه می داشت و نمی گذاشت که آدم
کتاب را زمین بگذارد و پس از یکسری توضیحات نظری، سریع این مطالب را در قالب
داستان ارائه می داد و آنها را در درون داستان تشریح می کرد.
این کتاب به سبک
رئالیست و ناتورالیست می پرداخت و آنها را به سختی از هم متمایز می کرد و داستان
های مختلفی را با سبک های رئالیسیتی و ناتورالیستی ارائه می داد. البته تفکیک این
دو سبک بسیار سخت است و واقعا شاید نشود به درستی ای
رمان:مال من باشنویسنده:ستاره لطفیژانر: عاشقانه-تراژدیپایان خوش.خلاصه:داستان از آن‌جای شروع می‌شود که دریا، دخترک مثبت و درس‌خوان داستان ما عاشق می‌شود. عشقی عمیقانه و خالصانه!او نمی‌توان صریح عشقش را بیان کند، چون پسرک داستان، سام به نیلوفر. دوستِ دریا متعلق است!در این بینابین اتفاقای می‌افتد...
دیش پاستاریونی رو نگاه کردم.
درباره پسر بچه ای بود که از بچگی تو اصفهان و بریونی بابابزرگش کار می کرده، و به دلایلی مجبور میشه باید پیش بابای ورشکستش تو تهران. بابایی که میخواد رستورانی که مادر پسره، خیلی دوستش داشته رو بفروشه و بره شمال. داستان اصلی، وقتیه که این پسره، با لهجه اصفهونی و زبون پر نیش و لبدوزش می خواد رستوران رو دوباره راه بندازه
داستان، خیلی قشنگ تلاش پسر بچه، سنگ اندازی رقبا، بی اعتنایی و گاهی اشتباهات بزرگتر ها رو نشون میده
وقتی که مرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچه های محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بی درد و بی کس. و این لقب هم چقدر به او می آمد نه زن داشت نه بچه و نه کس و کار درستی. شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهر زاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عمو جان برایشان گرم نمی شود، تنهایش گذاشته بودند. وقتی که مرد، من و سه چهار تا از بچه های محل که می دانستیم ثروت عظیم و بی کرانش بی صاحب می ماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایه ها بفهمد،
سیاستگذاران هالیوود برای ترویج همجنس‌بازی و طبیعی نشان‌دادن آن، داستان‌های محبوب و کلاسیک را بازسازی می‌کنند و با تحریف محتوای آن، شخصیت‌های هم‌جنس‌باز را در آن می‌گنجانند.
یکی از موارد، داستان محبوب «آنه شرلی» است که یک قدمت صدساله دارد؛ ولی ترویج‌کنندگان همجنس‌بازی در هالیوود، این بار به سراغ این داستان محبوب رفته‌اند و در نسخه جدیدی که از روی آن ساخته‌اند، انحرافات اخلاقی را ضمیمه شخصیت‌های داستان کرده‌اند؛ که موجب اعتراض
سلام.بابت اینکه یه مدت کارم تعطیل شده بود یه عذر خواهی به شما بدهکارم.اما به دلیل یه مشکلات خب نتونستم داستان بنویسم اما بازم کارمو شروع کردم و داستان زامبی ها قسمت دوم رو خیلی زود از همین سایت منتشر می کنم.توضیحی نیست بریم پیش داستان:
...اما ما انها را به بچه ها نمیدادیم،بلکه برای زنده ماندن شیر خشک میخوردیم.خیلی ناراحت کننده بود اما در اردوگاه قانونی وضع شده بود که اگر غذا کم آمد غذا را از افراد بالای ۶۰ سال بگیریم و به جوانتر ها بدیم و پیر مر
در مراسم تودیع پدر پابلو ، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابراین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم
در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد. روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود. اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیم‌رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتما ادو
#صومعه_پارم آخرین اثر #استاندال ِ فرانسوی است. این رمان را بهترین اثر استاندال می دانند. گویا فصل اول کتاب از اعترافات واقعی یک ستوان نوشته شده است. سپس از دل این اعتراف به اتریش می رویم و داستان دو زن دیگر را می خوانیم. نویسنده متبحّرانه این حرف را به ما می رساند که قهرمان کتاب، ثمره ی ازدواج آن ستوان معترف و یکی از دو زنی است که روایت گر داستان شان شده‌ است. با ناپلئون و جنگ هایش آشنا می شویم، زیرا بزرگ شدن قهرمان داستان تلاقی با جنگ ها ناپلئو
 
حیدربابا ، مرد اوغوللار دوغگینان
نامردلرین بورونلارین اوغگینان
گدیکلرده قوردلاری توت ، بوغگینان
قوی قوزولار آیین شایین اوتلاسین
قویونلارون قویروقلارین قاتلاسین
 

 
مردانِ مرد زاید از چون تو کوهِ نور‬
‫نامرد را بگیر و بکن زیر خاکِ گور‬
چشمانِ گرگِ گردنه را کور کن به زور‬
‫بگذار برّه های تو آسوده تر چرند‬
‫وان گلّه های فربه تو دُنبه پرورند‬
 
(ترجمه بهروز ثروتیان)
امروز به دعوت الهه رفتم به حلقه‌ی داستان شهرستان ادب. داستان الهه و دو نفر دیگر را گوش دادم. یاد کانون پرورش فکری افتادم که چقدر با خانم بابایی شعر و داستان می‌خواندیم و کیف می‌کردیم. خب کمی از آن فضا فاصله گرفته بودم. اینجا مجید قیصری حضور دارد و درباره‌ی داستانها نظر می‌دهد. جلسه‌ی خوبی است. رایگان است و در مرکز شهر قرار دارد. دوست دارم باز هم بروم. از همه‌ی سنین به جلسه می‌آیند. یکی از کسانی که داستان خواند نوجوانی بود که داستانش بسیار م
- فعالیت دانش آموزان بر پایه سه محور داستان نویسی، داستان خوانی و داستان گویی است.
- از ایجاد فضای رقابتی بین دانش‌آموزان خودداری شود.
- دانش‌آموزان مختارند خودشون یکی از فعالیت ها را انتخاب کنند و مجبور کردن آنها به انتخاب یک فعالیت مشخص ممنوع است.
- اجبار کردن دانش‌آموز به خرید کتاب یا هر چیز دیگری که بار مالی دارد ممنوع است.
- دانش‌آموزان قبل از عید کاملا توجیه شوند.
- همه دانش‌آموزان در طرح شرکت داده شوند.
- از دادن تکلیف کتاب‌های درسی خو
ده بازی برای کودکان خجالتی
 این بازی‌ها را می‌توانید با توجه به سن و توانمندی‌های کودکان در فرصت‌هایی که تمایل به بازی کردن دارند، انجام دهید.
۱ - مسابقه گویندگی
۲ - بازی «مصاحبه تلویزیونی»
۳ - بازی «نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه»
۴ - بازی «چه کسی می‌تواند دیگران را بخنداند»
۵ - بازی «کامل کردن یک داستان»
۶ - بازی «کامل کردن یک شعر»
۷ - بازی «تکمیل جملات»
۸ - بازی «پاسخ به پرسش‌ها»
۹ - بازی «داستان سازی با تصاویر»
۱۰ - بازی «معلم بودن»
@
”‏من بدون کسی که داستان‌هام رو بخونه مثل یه دونه شن تو بادم.“
این را به کسی گفتم و از اعماق وجودم به آن باور دارم.
من بابت تک تک ثانیه‌هایی که برای خواندن داستان‌هایم صرف شده ممنونم.کاش بدانید با وقتتان جان دختری در این گوشه‌ی خاکستری دنیا را نجات داده‌اید.
داستان کوتاه غوغای سکوت
غوغای سکوت
روزی
کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. ساعتی معمولی
امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه
بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول
بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت
نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار
هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز ه
هیچ وقت به این فکر کردی آخر داستان زندگیت چیه؟ فکر کردی چطوری زندگیت تموم و دفتر زندگیت بسته میشه!؟ با یه بیماری عجیب، کهولت سن یا... یا برای لحظه ای که قلبت یادش می ره بتپه. امروز اعلامیه دختری رو تو کانال اخبار کویر دیدم که لحظه ای زمان رو برام متوقف کرد. دختری که همیشه بهترین بود. وقتی فرزانگان (تیزهوشان) درس می خوند بهترین بود. وقتی تو کنکور رتبه ی دو رقمی گرفت تو تمام کویر بهترین بود. وقتی دکترای حقوق بهترین دانشگاه ایران‌قبول شد بهترین بو
رابرت مکی در کتاب «داستان» می‌گوید: «داستان خوب» یعنی داستانی که ارزش تعریف کردن داشته باشد و دنیا بخواهد گوش کند. بعد می‌نویسد: باید هنرمند باشید و وقایع را به نحوی که تاکنون به ذهن کسی خطور نکرده کنار هم بچینید. سپس توصیه‌هایی می‌کند و در انتها می‌گوید: «و مقدار زیادی عشق». این نسخه‌ را می‌شود تعمیم داد به همه شئونات زندگی. «خوب بودن» در هرجای زندگی در هر جای این دنیا، «مقدار زیادی عشق» می‌خواهد. برای پیدا کردنِ این مقدار، معلوم نیست چ
داستان عشق مریم وعلی را روایت می کند 
 
خلاصه کوچکی از داستان:
 مریم وعلی دو جوان از قشر مالی ضعیف جامعه
 مریم دختری که تازه دبیرستان را تمام کرده ودر آستانه کنکور میباشد، تک فرزند است.
 علی جوانی بیست و شش ساله که در پیک موتوری بیرون بری مشغول است و تک فرزند که پدرش در پنج سالگی او ومادرش را به قصد ثروتمند شدن ترک کرده و تا کنون خبری از او نیست،ومادرش هم بیمار است.
که هر دو به صورت نسبتا تصادفی عاشق یک دیگر میشوند 
وزندگی مریم تا مدتها در فراز
داستان عجیب زندگی یک زن بی دست و پا یک زن که از بدو تولد بدون داشتن دست و پا متولد شده کارهایی خارق العاده انجام می دهد.
به گزارش چفچفک، امی بروکس 37 ساله اهل شهر پیتسبرگ در ایالت پنسیلوانیای آمریکاست و اجازه نمی دهد نقص مادرزادی بر روند کارهای روزمره در زندگی اش تاثیر بگذارد. او قادر به آشپزی، نوشتن، رانندگی و حتی خیاطی است!
وی می گوید: پزشکان در ابتدا از اینکه من بتوانم به زندگی خود ادامه دهم دچار تردید بودند اما پدر و مادرم حرف آنان را قبول ن
دانلود فیلم The Silence of the Marsh 2019
 
 
 
ژانر فیلم : هیجان انگیز
امتیاز فیلم :
رده سنی :
کارگردان : Marc Vigil
نویسنده :
بازیگران : Pedro Alonso, Nacho Fresneda, Carmina Barrios
محصول کشور :
تاریخ اکران :
زمان فیلم : 
زبان فیلم :
 
خلاصه داستان : داستان این فیلم درباره ی نویسنده ایی است که داستان های جنایی می نویسد. او روزی متوجه می شود که داستان های او بسیار با جهان واقعی فاصله دارد و …
دانلود فیلم The Silence of the Marsh 2019
لطفا برای درک بهتر داستان و فهمیدن اینکه توی داستان اصلا چه خبره،مجموعه رو از اول بخونید.من متعجبم چون با تموم تاکید هایی که کردم،تعداد دانلود های پسر بهشت که جلد پنجمه،از تعداد دانلود های امپراطوری گرگ ها که جلد اوله و باید اول اون رو دانلود کرد،بیشتره.آخه چرا اهمیت نمی دید.به خدا با این روش اصلا نمی فهمید توی داستان کی کیه و چه خبره.پس برای خودتونم که شده،مجموعه رو از اول بخونید.خواهش میکنم.
اولین کتابی که امسال خوندم یا بهتره بگم امسال تمومش کردم "کجا ممکن است پیدایش کنم"بود،عکس رو زمانی گرفتم که خیلی سردم بود و اون گل رو جوجه رنگی بهم داد،شاید بعدا بیشتر راجبش حرف زدم اما الان نه.کتاب مجموعه داستان بود(پنج داستان)و من سه تا از داستان هارو پارسال خونده بود و دیروز هم یکی و امروز هم یکی دیگه،و کتاب همین حالا تموم شد.قلم موراکامی برام آشنا و در عین حال ناشناخته و عجیب غریبه،همونطور که داری میخونی کلی به فکر فرو میری و عمیقا توی داس
انگار دارم وسط رمان‌های کمونیستی زندگی می‌کنم.توی روستای دور از پایتخت، وسط طبیعت بکر. بدون دسترسی به اخبار و اطلاعات بیرون، و تنها راه کسب اطلاعم از دنیای بیرون، روزنامه‌های انتخاب‌شده‌ایه که روی میز کتابخونه است. میتونم بعدا داستان بنویسم از این روزهام.
بسم الله الرحمن الرحیم 
ما انسان‌ها، مخصوصا ما انسان‌های امروزی الکی مدرن یک ویژگی خاص داریم و آن، هم‌ذات پنداری با شخصیت‌های هر داستانی است که با آن مواجه می‌شویم. اصلا این ویژگی یکی از پایه‌های ساخته‌ شدن فیلم‌ها و نوشته شدن داستان‌ها و حتی تولید اخبار است. در این‌ موارد وقتی که با شخصیت اصلی داستان مواجه می‌شویم سعی می‌کنیم او را شبیه خود و خود را شبیه او بدانیم و با او در موقعیت‌های داستان همراه شویم. 
خب. تا این‌جای کار هیچ مشکل
همه ی داستان ها از آن جا رقم میخورند که کسی فکر می کند:(( از کجا شروع کنم؟)) امّا من نمی خواهم داستان را مثل یک راوی خوب روایت کنم! از پَرِش های مغزم می ترسم که اگر از یکی بود و یکی نبود زبان باز کنم ، وقتی به اول خط ِ اوج داستان برسم نتوانم تک تک ِ کلمات و حس هایش را درست مثل او ادا کنم.
میخواهم قطره به قطره آنچه بر روح ِ من چکیده شد را نمایش دهم.
گاهی فکر میکنم زندگی من خیابان ِ بی مقصدی است که فقط برای رفتن ساخته شده است. مثل هر روز ِ هر سال ، من پشت ف
همه ی داستان ها از آن جا رقم میخورند که کسی فکر می کند:(( از کجا شروع کنم؟)) امّا من نمی خواهم داستان را مثل یک راوی خوب روایت کنم! از پَرِش های مغزم می ترسم که اگر از یکی بود و یکی نبود زبان باز کنم ، وقتی به اول خط ِ اوج داستان برسم نتوانم تک تک ِ کلمات و حس هایش را درست مثل او ادا کنم.
میخواهم قطره به قطره آنچه بر روح ِ من چکیده شد را نمایش دهم.
گاهی فکر میکنم زندگی من خیابان ِ بی مقصدی است که فقط برای رفتن ساخته شده است. مثل هر روز ِ هر سال ، من پشت ف
دیشب یه داستان
کوتاه از شرمن الکسی به نام تو گرو بگذار من پس میگیرم رو خوندم. خیلی برام شیرین
بود داستانی که با یه لحن خیلی خودمونی طوری که فکر میکنی همین الان جکسون شخصیت
اصلی داستان روبروت نشسته وداره برات با آب و تاب این داستان رو تعریف
ادامه مطلب
از خواندن فرضیات و بیانیه های «دانشکدگی» و آکادمیک از تعریف داستان، کلافه شدم. اینکه در همه ی این تعریف ها داستان هست و هم نیست. آن کسان که وارد گود داستان و نقد می شوند، بسته ببه اندوخته و تجربه و دیدگاه حاصل از آنها هر کدام نظری می دهند. اما جهان داستان آنقدر فراخ و بی مرز است که هر تعریفی گوشه ایی از آن را می گیرد. اما این تعریف ها در برابر حجم بزرگ و همه جایی این «آزادی» که داستان به ما می دهد ناچیزند. واقعیت داستان و جهان روایت بزرگتر است  از
سومین شماره فصل‌نامه «سان» با موضوع فراموشی. طبق معمول متن‌ها و داستان‌های عالی. این شماره نقاشی‌های خیلی خیلی جذابی هم داشت که لذت خوندنش رو چندین برابر میکرد.بهترین‌های این شماره از نظر من:«رسم روزگار چنین است» از سید جواد رسولی. روایتی از فاجعه‌های انسانی فراموش‌شده که کمتر بهشون پرداخته شده. مثل شهر «دارمشتات» در آلمان که در جنگ جهانی کاملا از بین رفته و هزاران آدم قربانی شدن..«ترکش» از صابر قربانی: داستانی درمورد کارگاهی که منفجر
این هفته سه فیلم شبی که ماه کامل شد، سرخپوست و چشم و گوش بسته رو دیدم.
شبی که ماه کامل شد به نظرم خیلی فیلم تلخی بود که تا مدتی بعد از تموم شدنش هم ذهنم درگیرش بود.
سرخپوست فیلم جالبی بود که داستان خوبی هم داشت و بیشتر حرص در آر بود و کیفیت فیلم برداری هم عالی بود
چشم و گوش بسته هم فیلم خنده داری بود که البته شوخی های نامناسب زیاد داشت
 
نمیدونم چرا تا حالا قسمت نشده هیچکدوم از سریال های نمایش خانگی مثل: مانکن، دل، عاشقانه، کرگدن، نهنگ آبی، هیولا
کتاب آموزش داستان نویسی
دانلود رایگان کتاب الکترونیکی آموزش داستان نویسی، در قالب فایل pdf و در حجم 28 صفحه. در این کتاب الکترونیکی مهارت های داستان نویسی را بصورت اجمالی می آموزید و با عناصر مهم داستان آشنا می شوید. بی شک اولین گام برای ورود به جمع نویسندگان، « خواندن » است ...
معرفی کتاب به مناسبتکتاب کودک : مژده گل؛ داستان‌هایی از زندگی امام سجاد (ع)؛ جلد ششمنویسنده : محمود پور وهاب
«داستان‌هایی از زندگی امام سجاد (ع)» جلد ششم از مجموعه‌ی مژده‌ی گل نوشته‌ی محمود پوروهاب و به تصویرگری حامد زاهد است. این کتاب داستان‌هایی از زندگی امام سجاد (ع) را به زبانی شیرین و جذاب برای کودکان و نوجوانان بیان می‌کند.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها